بسیاری از ما در مطرح کردن سؤال اصلی مشکل داریم و نمیدانیم پرسش دقیق چیست. وقتی ندانید که به دنبال چه چیزی هستید، طبیعتاً تلاشتان برای یافتن پاسخ، بیهوده خواهد بود؛ اما بنسیر دقیقاً میدانست که سؤالش چیست.
او در یک بعدازظهر، پس از تمام شدن کارش رو به دوستش کبی گفت: «کبی! من سالهاست که کار میکنم. مهارت ویژهای در ساخت ارابهها دارم و هیچکس در بابِل، مانند من چنین مهارتی ندارد. ثروتمندان بابل مشتریان ثابت من هستند و تنها به من اعتماد دارند؛ اما چرا هرگز نشده که ارابهای برای خودم بسازم و چند سکه طلا یا نقره، بیشتر از نیاز روزانهام در جیب داشته باشم؟ آیا الهه ثروت، مرا نفرین کرده است؟ یا تنها عده خاصی به ثروت میرسند؟ من نمیخواهم مابقی عمرم را مشغول ساخت ارابههایی باشم که تنها شکمم را برای یک شب سیر نگه میدارند! من میخواهم نزد کسانی بروم که به شهرتْ زبانزد عام و خاص هستند و میتوانند مرا راهنمایی کنند.»
درست در این لحظه "آرکاد" به عنوان ثروتمندترین مرد بابل وارد داستان میشود؛ فردی بسیار ثروتمند، دانا، فروتن و بخشنده که تمام بابل او را دوست داشتند.
آرکاد را کبی به بنسیر معرفی کرد. پس از آن، کبی، بنسیر و جمعی از کسانی که میخواستند خود را از فقر نجات دهند به نزد آرکاد رفتند تا از او درس ثروت و مالاندوزی بیاموزند.
آنها مستقیماً از آرکاد پرسیدند: «آرکاد، تو از همه خوشبختتر هستی و ثروتمندترین مرد بابل به شمار میروی. حتی به پادشاه نیز وام میدهی. این در حالیست که ما برای یک زندگی فلاکتبار، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنیم. این ارابههای طلایی، لباسهای ابریشمی و گنج بیپایان تو از کجا آمده است؟ ما همه باهم در یک مدرسه بودیم و شرایط یکسانی داشتیم؛ اما چه اتفاقی افتاد که تو اینطور دگرگون شدی و ما اینچنین در دام بدبختی گیر کردهایم؟»
آرکاد اجازه داد تا عدهای که برای یادگیری پیش او آمده بودند تمام گلایههای اولیهشان را بگویند. حتی وقتی صحبتها تند و با جبههگیری بود، آرکاد ساکت ماند. در انتها وقتی همهمه خوابید، او صحبتهایش را شروع کرد.
این مرد مهربان و آرام، در جواب انتقادهای تند و آتشین بِنَسیر، کَبی و سایرین گفت: «شما هرگز به بیش از آنچه به دست آوردهاید فکر نکردهاید و نان شب برایتان کافی بوده است. تمام این سالها شما از روش و قانون مالاندوزی بیخبر بودید و شاید هیچ پساندازی نداشته باشید؛ پس چرا بر من خُرده میگیرید؟ من این سالها در حال یادگیری بودم و سکههایم را در عرض یک شب و رایگان به دست نیاوردم.»
آرکاد این چنین ادامه داد: «من علاقهای به ثروت بادآورده ندارم؛ چراکه اگر فردی به ثروتی بادآورده رسیده باشد یا میراث و گنج پدرانش را بدون زحمت در اختیار داشته باشد، آن را در مدت کوتاهی به باد خواهد داد و دوباره به خاک سیاه مینشیند. من نیز مانند شما زمانی از روشهای ثروتمند شدن و مالاندوزی بیخبر بودم و فردی آنها را به من یاد داد. اکنون شما نیز آرام باشید تا بدانید چطور از این روشها در زندگی خودم استفاده کردهام و چرا لقب ثروتمندترین مرد بابل را دارم.»