500 فراموش‌شده

گریگوری فریمن

داستان ناگفته‌ی مردانی که همه چیز را برای بزرگترین ماموریت نجات جنگ جهانی دوم، به خطر انداختند

15 دقیقه
0 (0 نفر)

کتاب 500 فراموش‌شده درباره‌ی چیست؟

کتاب «500 فراموش‌شده» یا «The Forgotten 500 (2007)» داستان هواپیماهای متفقین را روایت می کند که در پشت خطوط دشمن در جنگ جهانی دوم به دام افتاده بودند، و شهروندان شجاع یوگسلاوی که خود را به خطر انداختند تا به آنها در برگشتن به خانه کمک کنند. به دلایل سیاسی، این داستان برای چندین دهه تا دهه 1980 طبقه بندی شده باقی ماند. اما اکنون، وقایع منتهی به بزرگترین عملیات نجات جنگ در دسترس همه ماست.

چه کسانی باید کتاب 500 فراموش‌شده را بخوانند؟

  • کسانی که به تاریخ بالکان یا جنگ جهانی دوم علاقه دارند
  • افرادی که از داستان افرادی که بر موقعیت‌های با شانس موفقیت ناچیز، غلبه می‌کنند، لذت می‌برند

درباره‌ی نویسنده

گریگوری فریمن یک نویسنده‌ی آمریکایی است که کتاب‌هایش جزو کتاب‌های پرفروش است. او نویسنده‌ای برجسته در زمینه‌ی کتاب‌های غیرداستانی است. از دیگر عناوین او می توان به «باد گردآورنده»، «برای همیشه ملوان» و «آخرین ماموریت پسران Wham Bam» اشاره کرد.

اولین ایده‌ی اصلی کتاب

در برزخ

سال 1944 است. طی سه سال گذشته، بمب افکن های متفقین پروازهایی بر فراز رومانی انجام داده اند. هدف این پروازها تخریب میادین نفتی کشور رومانی است. این میادین نفتی از سال 1940 توسط آلمان نازی اشغال شده است و نفت برای این کشور نقش کلیدی در جنگ علیه متفقین ایفا می کند. نازی‌ها می‌دانند که برای پیروزی در جنگ برای تامین انرژی تانک‌ها، هواپیماها و کشتی‌های خود، به تامین مداوم نفت نیاز دارند.

اکثر هواپیماهای متفقین که برای شرکت در بمباران از ایتالیا بلند می شوند به پایگاه بازمی گردند. اما برخی از آن‌ها نه. هواپیماهایی که بر فراز قلمرو دشمن سرنگون می شوند، تنها یک گزینه دارند: فرود آمدن با چتر و امید به نجات. اما به آنها هشدار داده شده است که اگر در نهایت در یوگسلاوی، همسایه رومانی فرود آمدند، از چتنیک ها دوری کنند. این نیروی چریکیِ ناسیونالیستِ صرب، مظنون به همکاری با نازی ها است. اگر توسط چتنیک ها دستگیر شوند، هوانوردان متفقین ممکن است به آلمانی ها تحویل داده شوند. و اگر اینطور باشد، اعدام در جوخه شلیک یک احتمال جدی است.

یکی از این خلبانان که خود را در یوگسلاوی یافت، ستوان رابرت ویلسون بود. او خلبان یک بمب افکن B-17 بود که در جولای 1944 سرنگون شد. در کمال تعجب، او پس از رسیدن به یک روستای صربستان، با آغوش باز مورد استقبال قرار گرفت. غافلگیرتر از آن زمانی بود که او متوجه شد که دیگر هوانوردان متفقین نیز توسط روستاییان از نیروهای اشغالگر آلمان پنهان شده اند.

با اکثر آمریکایی‌هایی که از سقوط چتر نجات جان سالم به در بردند، مانند اعضای خانواده رفتار می‌شد، غذا می‌خوردند و مکانی برای خواب برایشان فراهم می‌شد. در تمام این مدت، معلوم شد که چتنیک ها، هوانوردان متفقین را به آلمان ها تحویل نمی دهند. برعکس، آنها نیروهای آمریکایی را از مناطق تحت اشغال آلمان به روستاهای کوهستانی دورافتاده منتقل می کردند.

سرانجام صدها نیروی هوایی با چتنیک ها در روستای دورافتاده پرنجانی جمع شدند. این روستا همچنین مقر رهبر چتنیک ها، درازا میخایلوویچ بود. آمریکایی هایی که شانس ملاقات با میخایلوویچ را داشتند، او را یک مرد اصولی و آرام توصیف می کنند. او همان غذایی که نیروهایش می‌خورند را می خورد و در انجام کارهای سخت شرکت می کرد. علاوه بر این، او جان بسیاری از صرب‌ها را به خطر انداخت تا به هواپیماهای سرنگون شده متفقین پناه دهد.

این سوال پیش می آید: چرا میخایلوویچ این همه برای کمک به متفقین خطر می‌کرد؟ و چرا در وهله اول به هوانوردان توصیه شده بود از چتنیک های او دوری کنند؟

برای درک استدلال او، بیایید نگاهی کوتاه به سیاست روی زمین در یوگسلاوی در آن زمان بیندازیم. دو گروه قدرتمند مقاومت ضد نازی در منطقه، چتنیک های میخایلوویچ و پارتیزان های کمونیست مارشال تیتو بودند. این دو گروه حتی بیشتر از نازی ها از یکدیگر متنفر بودند. آنها اهداف جنگی متضادی داشتند. چتنیک ها از بازگشت سلطنتی قبل از جنگ حاکم بود حمایت می‌کردند. در مقابل، پارتیزان ها یک کشور کمونیستی جدید تحت رهبری تیتو را متصور بودند.

این دو گروه علاوه بر اختلافات سیاسی، راهبردهای متفاوتی برای مقابله با اشغالگری نازی ها داشتند. پارتیزان ها در مقاومت در برابر نازی ها بسیار فعال بودند و از قربانی کردن جان غیرنظامیان برای انجام این کار نمی ترسیدند. از سوی دیگر، چتنیک‌ها عمدتاً تا زمانی که متفقین تهاجم موفقیت‌آمیزی را آغاز کنند، صبر می‌کردند. این بدان معنا بود که موضع متفقین حمایت از پارتیزان ها و در عین حال مشکوک ماندن به چتنیک ها بود. این موضع با گزارش های اطلاعاتی که نشان می داد میخایلوویچ با اشغالگران نازی همکاری می کرد، تقویت شد.

میخایلوویچ در کمک به هوانوردان متفقین می خواست وفاداری خود را به آرمان متفقین نشان دهد. با انجام این کار، او امیدوار بود که پس از پایان جنگ از حمایت آنها برای تشکیل دولت برخوردار شود.

اما زمانی که منابع اطلاعاتی در یوگسلاوی دریافتند که میخایلوویچ در حال جمع‌آوری هواپیماهای سرنگون شده متفقین به امید بازگرداندن آنها به غرب است، این گزارش‌ها جدی گرفته نشدند. آنها تصور می کردند که میخایلوویچ سعی دارد آنها را فریب دهد.

وضعیت برای صدها نیروی هوایی متفقین سرگردان شده، وخیم به نظر می رسید. بدون هیچ کمکی، مطمئناً آلمانی ها در نهایت آنها را پیدا خواهند کرد. در تمام این مدت، مادران و همسران آنها در خانه مطلع شده بودند که پسرانشان گم شده اند. البته این معمولاً به این معنی بود که در واقع آنها مرده‌اند.

آنها به یک معجزه نیاز داشتند. خوشبختانه، قرار است بخت با این خلبانان یار شود.

می‌خواهید خلاصه‌ی کامل کتاب 500 فراموش‌شده را مطالعه کنید؟

فهرست ایده‌های اصلی این کتاب

مقدمه

1

در برزخ

2

به سوی سرنوشتی بهتر

3

رستگاری

4

خلاصه نهایی

دانش بیشتر، در زمان کوتاه تر

icon

بخوانید یا گوش کنید

به‌جای مطالعه‌ی یک کتاب در چند ساعت، نکات کلیدی کتاب‌های پرفروش را در چند دقیقه بیاموزید.
icon

کتاب بعدی خود را بیابید

فهرست‌هایی که توسط کارشناسان برای شما شخصی‌‌سازی‌ شده‌است را دریافت کنید.
icon

هایلایت کنید (به زودی)

بخش‌های مورد علاقه‌ی خود از خلاصه‌ی کتاب‌ها را هایلایت کنید تا همیشه به راحتی به آن‌ها دسترسی داشته باشید.

نظرات کاربران

پیشنهاد بایتشل

کتاب‌هایی که ما فکر می‌کنیم از مطالعه‌ی آن‌ها لذت ببرید

بایتشل در شبکه‌های اجتماعی



© 1403 - 1402 تمام حقوق و محتویات این سایت متعلق به بایتشل است.
هرگونه کپی برداری و یا استفاده از محتوای این سایت در هر فضای دیگری ممنوع است.