سال 1962 فیل نایت تحصیلات خود را در دانشگاه به اتمام رساند. در آن زمان، او فروشنده خجالتی و ضعیفی بود.
اما این موضوع باعث نشد فیل رویایی را که در سر میپروراند، فراموش کند. او قصد داشت کفشهای دو ژاپنی را وارد بازار آمریکا کند. فیل، برند تایگر (Tiger) را که شرکت اونیتسوکا (Onitsuka) تولید میکرد، در نظر داشت و انتخاب کرده بود.
این ایده اولین بار زمانی به ذهن فیل آمد که در دانشگاه استنفورد در حال تحصیل بود. در آن زمان هیچکس، از اساتید و همکلاسیها تا پدر او، از ایدهاش حمایت چندانی نمیکردند. این موضوع نیز جلودار فیل نبود. او بهسراسر اقیانوس آرام سفر کرد تا پیشنهاد جسورانه خود را بهصاحبان کسبوکار ژاپنی ارائه کند.
او انتظار اینکه پیشنهادش بهراحتی پذیرفته شود را نداشت، اما زمانی که مدیر عامل اونیتسوکا با او موافقت کرد، کاملا گیج شده بود. اونیتسوکا فکر میکرد که بهترین زمان اجرای ایده، دقیقا همان موقع است و از او خواست تا نامی برای شرکت انتخاب کرده و زمان را از دست ندهد.
از آنجا که فیل برای انتخاب نام اصلا آماده نبود، بدون هیچ فکری نام بلو ریبون (Blue Ribbon) را بر زبان آورد. مدیرعامل اونیتسوکا با او موافقت کرد و تصمیم گرفت 300 جفت کفش را برای شروع کار برای فیل کنار بگذارد. ظرف چند ماه آینده، فیل باید این کفشها را در صندوق عقب ماشینش به مردم میفروخت.
پس از آنکه فیل از معامله با اونیتسوکا مطمئن شد، شروع به سفر به دور دنیا کرد. در طول این سفرها او از دیدهها و تجربیات خود الهامها و انگیزههای بسیاری گرفت.
فیل با مطالعه فرهنگها مطالب زیادی میآموخت و میدانست این تجربهها و آموختهها، در آینده بر زندگیاش تاثیر خواهند گذاشت.
او بیش از همه تحت تاثیر آکروپولیس (Acropolis) یونان قرار گرفته بود. بهگونهای که یکبار متوجه شد ساعتهاست جلوی معبد نایک، خدای پیروزی ایستاده است.
سالها بعد، فیل به نمایشی با نام شوالیهها (The Knights) برخورد. نویسنده این نمایشنامه آریستوفانز (Aristophanes)، نمایشنامهنویس یونان باستان بود. در این نمایشنامه، یکی از سربازان در معبد نایک یک جفت کفش نو به پادشاه هدیه میداد.