برای استفاده از قدرت ذاتی خود، ابتدا باید نقش آگاهی خود را درک کنیم.
ذهن خود را مانند منظره ای با قله ها و دره ها تصور کنید. اینها سطوح مختلف آگاهی را نشان می دهند. برخی از افراد برای رسیدن به اوج هایی که عشق، آرامش و شادی در آن قرار دارند، تلاش می کنند، بنابراین همیشه به دنبال وضوح و درک عمیقتر هستند. دیگران در نواحی پایینترِ خشم، شرم، گناه، و دیگر حالات محدود کنندهی ذهن، سرگردان هستند، که مانع از ایجاد ارتباط می شود و آنها را در حالت بقا نگه می دارد.
اکنون، این منظره را مجدداً به عنوان مقیاسی بین 1 تا 1000 تصور کنید که هر عدد نماد سطحی از آگاهی است.
به گفتهی نویسنده، شرم، که اغلب ما را به سمت خود تخریبی سوق میدهد، در سطح 20 قرار میگیرد. احساس گناه که در سطح 30 قرار میگیرد، احساس عدم لیاقت عشق را آسان میکند. ترس در 100 قرار می گیرد و باعث می شود که ما دائماً مضطرب و در حالت افراط باشیم. اما در 200، شجاعت ظاهر می شود و ما را وادار می کند تا با ترس های خود روبرو شویم و مسئولیت اعمال خود را بپذیریم.
همانطور که به مقیاس بالاتر می رویم، عشق را می یابیم که در سطح 500 می تابد و ما را به سوی شفقت و ارتباط هدایت می کند. در این سطح، زندگی ما می تواند برای بهتر شدن تغییر کند. و وقتی به 700 رسیدیم، آستانهی روشنگری را پشت سر گذاشتهایم و در نهایت میتوانیم به اوج هوشیاری و آگاهی معنوی انسان دست پیدا کنیم.
افراد، جوامع و حتی ملتها زمانی که در حالتهای ذهنی بالا قرار دارند، میتوانند تأثیر مثبتی بر جهان داشته باشند. چرا؟ چون هر چه در مقیاس آگاهی بالاتر باشیم، قدرت درونیمان بیشتر میشود و از نیروی مخرب دورتر می شویم. در نتیجه، ما جهان را گستردهتر میبینیم، چالشهای زندگی را با ظرافت و خلاقیت دنبال میکنیم، و از اثرات موجی مثبت استفاده میکنیم تا در واقعیت نتایج مثبت را چند برابر کنیم.
بنابراین واضح است که بالا بردن سطح هوشیاری باید در اولویت قرار گیرد. اما آگاهی تنها نقطهی شروع است. اگر توانمندی یک سفر جاده ای باشد، آگاهی ماشینی است که برای حرکت از آن استفاده میکنیم. و ما می دانیم که هر خودرویی به سوخت نیاز دارد. زمان آن است که پدیدهی عزم را باز کنیم که سوخت توانمندی است.