وقتی صحبت از پول به میان میآید، همانطور که دیمارکو آنها را مینامد سه نوع آدم در دنیا وجود دارد: پیادهروها، آهستهروها، و تندروها. شما کدام یک هستید؟
بیایید یک بررسی سریع انجام دهیم:
آیا اغلب بخاطر دستمزد بالاتر، شغل خود تغییر میدهید و بیشتر پول خود را به محض دریافت آن خرج میکنید؟ آیا به شدت به اعتبار حساب خود متکی هستید، روی شانس حساب میکنید و به طور کلی در لحظه زندگی میکنید؟ اگر چنین است، شما یک پیاده رو هستید. احساس بدی نداشته باشید: به گفتهی دیمارکو، این رایج ترین ذهنیت است. و احتمالاً برای تغییر به دنبال اطلاعات این کتاب هستید.
آیا یک شغل ثابت با حقوق رقابتی دارید و مقدار قابل توجهی از درآمد خود را پس انداز میکنید؟ آیا تقریباً به هر قیمتی از بدهی و ریسک اجتناب میکنید و مشتاق هستید که در سنین بالا به راحتی بازنشسته شوید؟ در این مورد، شما آهستهرو هستید. باز هم، نیازی به شرم نیست، زیرا این دومین ذهنیت رایج است و شما احتمالاً برای کمک گرفتن اینجا هستید.
آیا صاحب کسب و کار خود هستید، بیشتر سود خود را دوباره در کسب و کار و خودتان سرمایهگذاری میکنید و ریسک را در مقابل سود احتمالی محاسبه میکنید؟ آیا به ندرت از خود میپرسید که آیا توانایی مالی خرید چیزی را دارید؟ تبریک میگویم، شما تندرو هستید یا حداقل تعدادی از ویژگیهای آن را دارید. هنوز ممکن است بتوانید چیزهای بیشتری بیاموزید تا بتوانید شانس خود را چند برابر کنید.
اما اگر مانند بسیاری از افراد با دو طرز فکر اول آشنا شوید، مهمترین نکتهای که باید به خاطر بسپارید این است که هر کسی میتواند از پیادهرو به مسیر کندروها بپرد، از مسیر کندرو به خط تندرو بپرد، یا همانطور که دیمارکو انجام داد، از مسیر پیاده رو به خط تندرو بپرد.
در واقع، ایده ای که او از آخرین کارش که به بن بست ختم شد به دست آورد، مسیر را به سمت فرصت بعدی برای او گشود. قبل از اینکه مادرش را ترک کند و به شهری جدید برود، راننده لیموزین بود و اغلب میشنید که مشتریان در مورد رزرو خدمات در شهرهای دیگر سوال میکردند. او آموخت که چگونه یک وب سایت برای پاسخ به این نیاز بسازد. اما او به قدری مشغول آن شغل روحخراش بود که تلاش زیادی برای بازاریابی و بهبود آن انجام نداده بود. زمانی که او به شهر جدیدی رفت، در حالی که پول کمی داشت و شغلی هم نداشت، اوضاع تغییر کرد. او از آموختههایش برای ساختن یک وبسایت جامع برای پرداخت صورتحسابها و قبضهای مخلتف برای افراد دیگر استفاده کرد. او این کار را به عنوان یکی از چالشهای جانبی خود در نظر داشت، در حالی که بیشتر تلاش خود را برای بازاریابی و رشد کسبوکار آنلاین خود صرف میکرد. او ریسک میکرد و تقریباً همه چیز را در طول مسیر، خودش میاموخت.
به زودی، او چندین پیشنهاد برای فروش شرکت داشت و بالاترین پیشنهاد را با 1.2 میلیون دلار دریافت کرد. وقتی صاحبان جدید نتوانستند موفقیت آن را حفظ کنند، او آن را به قیمت 250000 دلار پس گرفت. سپس به بازسازی آن پرداخت تا به سودهای کلان دست یابد و در این زمان بسیار خوب زندگی کرد. در نهایت، او برای بار دوم شرکت را میلیون ها دلار بیشتر از اولین فروش، فروخت و در سن 33 سالگی بازنشسته شد.
اکنون دوباره به سؤالاتی که قبلاً از شما پرسیده شد و اینکه چگونه ذهنیت تندرو با ذهنیت پیادهرو و کندرو در تضاد است، فکر کنید. باید ببینید برای انجام این جهش چه چیزی لازم است. جایگاه فعلی خود را بشناسید و اختیار آن را در دست داشته باشید و قاطعانه تصمیم بگیرید که مایلید تغییرات ایجاد کنید و سپس کار لازم را انجام دهید تا مسیر را ادامه دهید. اگر کندرو هستید، احتمالاً ریسک نقل مکان به یک شهر جدید را با پول کم، بدون شغل یا برنامه اساسی نمیپذیرید. اما یک پیادهرو به احتمال زیاد این خطر را میپذیرد و امیدوار است بهترینها برایش رقم بخورد، اما قدم بعدی آنها یافتن شغلی با درآمد مناسب و بدون آینده است. یا ممکن است شغلی با حقوق و پس انداز خوب پیدا کنند و در نهایت به وضعیت کندرو بروند. آنها ممکن است فکر کنند هماننند یک تندرو در ماشین رویایی خود به سرعت حرکت میکنند.
شما باید در آن خودرو باشید! یا شاید شما واقعاً به خودرو اهمیت نمیدهید، به طور خاص. شاید شما تمام آنچه را که ثروت واقعی شامل آن میشود بخواهید، که دیمارکو آن را «خانواده، تناسب اندام و آزادی» میداند.
در بخش بعدی، نگاهی به محاسبات مرتبط با آنچه شما را به آنجا میرساند خواهیم انداخت.