انسان در جستجوی معنا

ویکتور فرانکل

تجربیات دلخراش نویسنده در اردوگاه کار اجباری

22 دقیقه
0 (0 نفر)

کتاب انسان در جستجوی معنا درباره‌ی چیست؟

کتاب انسان در جستجوی معنا، تنها خاطرات یک نجات‌یافته از اردوگاه‌ کار اجباری نیست؛ این کتاب هدایتگر همه ما در پیدا کردن مفهومی به نام معنا در زندگی است. ویکتور فرانکل، عصب‌شناسی بود که برای مدتی در اردوگاه کار اجباری آلمان نازی زندانی شد.

او در این کتاب، خاطرات و تجربیات خود را از اردوگاه‌های کار اجباری به رشته تحریر در آورده است. فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا، از تجربیات سختی که او و دیگر زندانیان متحمل شده‌اند، صحبت کرده است.

با این‌حال، کتاب انسان در جستجوی معنا، تنها مرثیه‌سرایی و شرح خاطرات تلخ فرانکل نیست؛ چیزی که کتاب انسان در جستجوی معنا را با چنین روایت تلخ و تاریکی، متمایز و خواندنی می‌کند، مفهوم معناست که حتی در اردوگاه‌های کار اجباری باعث ایجاد انگیزه در زنده ماندن زندانیان شد و درنهایت، مفهومی به نام لوگوتراپی یا معنادرمانی را در ذهن فرانکل پدید آورد.

چه کسانی باید کتاب انسان در جستجوی معنا را بخوانند؟

  • افرادی که زندگی برایشان پوچ و بی‌اهمیت شده است
  • کسانی که دیگران و شرایط بیرونی را مسبب بدبختی‌های خود می‌دانند
  • کسانی که به دنبال معنای زندگیشان هستند؛ ولی هنوز آن را نیافته‌اند
  • هر کسی که به روان درمانی علاقه دارد

درباره‌ی نویسنده

ویکتور فرانکل یک متخصص مغز و اعصاب و روانپزشک اتریشی الاصل و همچنین بنیانگذار لوگوتراپی، نوعی روان درمانی بود. پس از زنده ماندن از اردوگاه های مرگ نازی ها، چندین کتاب در مورد چگونگی یافتن معنای زندگی نوشت.

اولین ایده‌ی اصلی کتاب

اولین واکنش زندانیان در اردوگاه کار اجباری چیزی جز شوک نبود!

کمتر کسی را می‌شود یافت که نسبت به جنایات و اقدامات غیرانسانی که در اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی‌ انجام می‌شد، بی‌اطلاع باشد. هرکس حداقل شرح آن روایت هولناک را یک‌بار در جایی خوانده و یا از کسی شنیده است. شاید هم‌ذات‌پنداری با زندانیان کار سختی باشد اما تصور می‌کنید اولین واکنش زندانیان در هنگام ورود به اردوگاه‌ها چه بود؟ فکر می‌کنید اگر با این ذهنیت وارد مکانی شوید که مطمئن هستید جز یک سرنوشت تلخ، پایان دیگری در انتظارتان نخواهد بود، چه حس و حالی خواهید داشت؟

واکنش اولیه زندانیان نسبت به ورود به این اردوگاه‌ها یا بهتر بگوییم قبرستان‌ها، به سه مرحله تقسیم می‌شد. این سه مرحله همچون حقیقتی تلخ، گویی روی پیشانی همه زندانیان داغ می‌شد؛ حتی اگر کسی نسبت به این مراحل بی‌اطلاع هم بود، تماشای کسانی که این حال و احوال را در وضعیت‌شان داشتند، بی‌شک این باور خفته را در همه‌شان بیدار می‌ساخت؛ اینکه هیچ‌کس از این قبرستان زنده بیرون نمی‌رود!

مرحله اول خیلی زود گریبان‌گیر زندانیانی می‌شد که به تازگی وارد اردوگاه شده بودند و یا در حال انتقال به قسمت دیگری بودند. این همان مرحله‌ای بود که نویسنده کتاب نام آن را مرحله «شوک» نامیده است؛ مرحله‌ای که زندانیان در نهایت ترس و وحشتی که در دل داشتند، همچنان امیدوار بودند که سرنوشت بهتری در انتظارشان است.

اغلب زندانیان داستان‌های تلخی که در اردوگاه‌های کار اجباری در جریان بود را شنیده بودند، با این‌همه آن سوسوی کمرنگ امید همچنان در ذهن‌شان روشن بود؛ سوسویی که آن‌ها را امیدوار به داشتن سرنوشتی متفاوت از بقیه می‌کرد.

زندانیانی که به اردوگاه آشویتس (Auschwitz) منتقل شده بودند، هنگام پیاده شدن از قطار در دو صف راست و چپ تقسیم‌بندی‌ می‌شدند. هر یک از این دو صف آینده متفاوتی را برای‌شان رقم می‌زد؛ آینده‌ای که هیچ کدام از زندانیان اطلاعی از آن نداشتند!

عده‌ای از زندانیان بعد از پیاده شدن از قطار، برای اعدام به جای دیگر اعزام می‌شدند و عده‌ای دیگر به اردوگاه‌های کاراجباری فرستاده می‌شدند.

صف راست و چپ چون حاکمی غدّار با سرنوشت آن‌ها بازی می‌کرد؛ تنها اشاره‌ای به چپ یا شاید راست باعث می‌شد که آخرین نفس‌های عمرشان را تجربه کنند. با این حال هر کدام از زندانیانی که در هر کدام از این صف‌ها جای داده می‌شدند، تصور می‌کردند شاید تمایز آن‌ها با صف کناری، امیدی باشد که بتوانند به آن چنگ بزنند.

در مرحله شوک، زندانیان دچار توهم مهلت (Delusion of Reprieve) می‌شدند؛ آن‌ها تصور می‌کردند که این تقسیم‌بندی می‌تواند همانند یک مهلت باشد؛ مهلتی برای به تاخیر انداختن مجازات و شاید هم مرگ!

در مرحله اول، زندانیانی که هنوز به مصائب و عذاب‌های اردوگاه‌ها عادت نداشتند، از هر اتفاقی که برای‌شان رخ می‌داد، بر خود می‌لرزیدند. زندانیان تازه وارد، تاب تماشای ظلم و رنجی که بقیه زندانیان متحمل می‌شدند را نداشتند؛ قَلَیان احساسات باعث می‌شد که هم از رنج خود و هم تماشای درد و رنج دیگر زندانیان، بی‌تاب شوند. مواجهه با چنین خشونت عجیب و غریب و درعین حال نامتصور در ذهن، باعث شد که همان امید اولیه که در قلب‌شان جای داده بودند، به سرعت جای خود را به ناامیدی و ترس دهد.

در این آشفتگی و هرج‌ و مرج، خودکشی از طریق چنگ انداختن به حصارهای برقی اردوگاه، تنها درمان و چاره‌ای بود که بر ذهن‌ زندانیان می‌گذشت؛ درمانی که خیلی‌ها در نهایت آن را انتخاب کردند!

می‌خواهید خلاصه‌ی کامل کتاب انسان در جستجوی معنا را مطالعه کنید؟

فهرست ایده‌های اصلی این کتاب

مقدمه

1

اولین واکنش زندانیان در اردوگاه کار اجباری چیزی جز شوک نبود!

2

فراتر از درد جسمی، رنج بی‌عدالتی بود که در سراسر اردوگاه‌ها سایه افکنده بود

3

زندانیان آموختند که با بی‌تفاوتی بر مصائب‌شان، به زنده ماندن فکر کنند

4

آزادی از اردوگاه، پایان کار نبود

5

مرحله سوم، تمرکز بر درون و چشم پوشیدن از واقعیت تلخ بیرون

6

عده‌ای از زندانیان تصمیم گرفتند حتی در اردوگاه، حاکم بر سرنوشت‌شان باشند

7

بر اساس لوگوتراپی، تنها چیزی که ما را به حرکت وا می‌دارد، معنای زندگی‌مان است

8

معنا و مفهوم زندگی هر شخصی متمایز و منحصر به فرد است

9

برای کنترل ترس‌، فقط کافیست که با آن روبه‌رو شوید

10

سخن پایانی

دانش بیشتر، در زمان کوتاه تر

icon

بخوانید یا گوش کنید

به‌جای مطالعه‌ی یک کتاب در چند ساعت، نکات کلیدی کتاب‌های پرفروش را در چند دقیقه بیاموزید.
icon

کتاب بعدی خود را بیابید

فهرست‌هایی که توسط کارشناسان برای شما شخصی‌‌سازی‌ شده‌است را دریافت کنید.
icon

هایلایت کنید (به زودی)

بخش‌های مورد علاقه‌ی خود از خلاصه‌ی کتاب‌ها را هایلایت کنید تا همیشه به راحتی به آن‌ها دسترسی داشته باشید.

نظرات کاربران

پیشنهاد بایتشل

کتاب‌هایی که ما فکر می‌کنیم از مطالعه‌ی آن‌ها لذت ببرید

بایتشل در شبکه‌های اجتماعی



© 1403 - 1402 تمام حقوق و محتویات این سایت متعلق به بایتشل است.
هرگونه کپی برداری و یا استفاده از محتوای این سایت در هر فضای دیگری ممنوع است.