صبح بخیر هیولا

کاترین گیلدینر

یک روان‌درمانگر پنج سفر قهرمانانه به سوی بهبود عاطفی را به اشتراک می گذارد

16 دقیقه
0 (0 نفر)

کتاب صبح بخیر هیولا درباره‌ی چیست؟

«صبح بخیر، هیولا» یا Good Morning, Monster (2020) داستان برخی از بیمارانِ قهرمانِ یک روان‌درمانگر، به نام کاترین گیلدینر را روایت می‌کند که در طول آزمایش خود با آنها کار کرده است. بیماران رویدادهای آسیب‌زای مختلفی را تجربه کردند و به کمک گیلدینر از تکنیک های مختلفی استفاده کردند. داستان های آنها به عنوان نمونه، انعطاف پذیری ذهن و روح انسان را نشان می‌دهد.

چه کسانی باید کتاب صبح بخیر هیولا را بخوانند؟

  • هر کسی که به دنبال الهام گرفتن از داستان‌های موفقیت در زندگی واقعی است
  • افرادی که درباره‌ی انعطاف‌پذیری ذهن کنجکاوند
  • آن‌ها که به چگونگی تاثیر روان‌درمانی بر تغییر زندگی علاقه دارند

درباره‌ی نویسنده

کاترین گیلدینر نویسنده‌ی پرفروشی است که به مدت بیست و پنج سال به عنوان روانشناس بالینی کار کرده است. کتاب‌های دیگر او شامل مجموعه خاطرات او به نام‌های «بسیار نزدیک به آبشار» ، «پس از آبشار»، و «حرکت به سمت ساحل» می‌باشد.

اولین ایده‌ی اصلی کتاب

داستان پیتر

آیا تا به حال برای‌تان اتفاق افتاده که شروع به باز کردن کادو کنید و در حالی که انتظار دارید یک لایه کاغذ کادو داشته باشد، اما با چندین لایه کاغذ روی هم یا چندین جعبه درون هم مواجه شوید که برای رسیدن به کادو، مجبور باشید همه‌ی آن‌ها را باز کنید؟ حتی اگر تا به حال آن را تجربه نکرده‌اید، تصور کنید که ممکن است در مواجهه بای لایه‌های تو در تو چه احساسی داشته باشید!

برای گیلدینر، این ایده که موقعیت ها می توانند لایه های زیادی داشته باشند، در درمان نقش اساسی دارد. اغلب بیماران او در ابتدا به یک دلیل به او مراجعه می‌کردند و صرفاً برای همان موضوع از او کمک می‌خواستند، اما بعداً متوجه می‌شدند که ریشه‌ی مشکل بسیار متفاوت است.

یکی از این بیماران، پیانیستی به نام پیتر بود. در ابتدا، این نوازنده به دلیل اختلال نعوظ با یک متخصص اورولوژی کار می کرد. با این حال، اورولوژیست نتوانست دلیل اینکه چرا پیتر در حین رابطه‌ی جنسی به نعوظ نمی‌رسد را بیابد. او می توانست تا پایان خودارضایی کند و هیچ مانع فیزیکی نداشت، اما در رابطه‌ی جنسی دارای مشکل بود. پیتر مجذوب زنان می‌شد و خواهان رابطه جنسی بود، اما حتی قوی‌ترین و مطمئن‌ترین دارویی که متخصص اورولوژی داشت نیز کمکی نکرد.

اورولوژیست گیلدینر را به او معرفی کرد زیرا مشکل پیتر کاملاً روانی به نظر می رسید. در واقع، گیلدینر هم متوجه شد که دقیقاً همینطور است.

ریشه‌ی ناتوانی پیتر در همان جلسه‌ی اول مشخص شد. گیلدینر متوجه شد که پیتر بیشتر دوران کودکی خود را در اتاق زیر شیروانی حبس بوده است. مادرش که یک مهاجر چینی بود، رستوران خانوادگی‌شان را تا حد زیادی به تنهایی اداره می‌کرد و وقتی پیتر نمی‌توانست در کودکی آرام بنشیند، او را حبس کرده بود. زمانی که پیتر درمان را شروع کرد، رفتار مادرش را زیر سوال نبرده بود. این تنها واقعیتی بود که او می دانست. او فقط تعجب می‌کرد که چرا دیگر بچه های چینی از خانواده های مشابه، به نظر نمی رسد مشکلات مشابه او را داشته باشند.

سرانجام، گیلدینر پیتر را تشویق کرد تا در مورد اعمال مادرش در دوران کودکی پیتر، با او صحبت کند. او متوجه شد که مادرش نیز در جوانی آسیب دیده بود. او مجبور شده بود در یک فاحشه خانه کار کند و مشتریان به دلیل نارضایتی های مختلف او را با سیگار می سوزاندند. مادر پیتر فقط سعی می‌کرد از او محافظت کند و او را از مشتریان رستوران‌شان دور نگه دارد، زیرا او نمی‌توانست آرام بنشیند و از آن‌ها دور بماند. البته این رفتار برای یک کودک خردسال بسیار عادی است.

یکی از بزرگترین درک های پیتر در طول کارش با گیلدینر این بود که اگرچه مادرش کاری را انجام داده بود که فکر می کرد برای خانواده‌شان بهتر است. و در واقع، بهتر از آن چیزی بود که بستگان مادرش در جوانی برای او انجام داده بودند. اما همچنان مادرش از او غافل شده بود و اقداماتش باعث شده بود پیتر مورد آزار و اذیت قرار بگیرد.

پیتر در کودکی دچار گسستگی شد و برای زنده ماندن، از دردهای روحی و جسمی خود جدا شد. مکانیسم مقابله‌ای او را تا بزرگسالی دنبال کرد و به مانعی برای داشتن یک زندگی کامل و رضایت بخش تبدیل شد. تعهد و عزم پیتر برای برقراری ارتباط مجدد با خودش، مواجهه با واقعیت دوران کودکی و اقدامات مادرش، بسیار شجاعانه بود. طی سال‌ها کار با گیلدینر، او با احساسات و حقایق ناراحت‌کننده و حتی کاملاً آزاردهنده‌ای مواجه شد. اما سخت کوشی و روحیه‌ی تسلیم‌ناپذیر او نتیجه داد.

پیتر در پایان زمان درمان خود با گیلدینر، با موفقیت وارد یک رابطه عاطفی و جنسی با یک زن شد. بیست و پنج سال پس از درمانش، او با آن مرد خجالتی که برای اولین بار با گیلدینر ملاقات کرده بود، بسیار فرق می‌کرد. او به طور مداوم و با اعتماد به نفس تماس چشمی برقرار می‌کرد و آزادانه لبخند می‌زد. او در یک رابطه‌ي موفق با هدف ازدواج بود. از نظر حرفه ای شکوفا شده بود و برای مردم سراسر جهان کلاس های پیشرفته‌ی پیانو برگزار می‌کرد.

پیتر یکی از قهرمان ترین بیماران گیلدینر بود. گیلدینر نیز درس‌های مهمی را در روند درمان او آموخت، به‌ویژه در رابطه با این که چگونه درمان لایه‌ای گاهی اوقات به نتیجه می‌رسد.

و این درس به طور خاص در کار او با بیمار قهرمان دیگری به کارش آمد. کسی که برای زنده ماندن خود موانع عاطفی قوی ایجاد کرده بود. در بخش بعدی با داستان او آشنا خواهیم شد!

می‌خواهید خلاصه‌ی کامل کتاب صبح بخیر هیولا را مطالعه کنید؟

فهرست ایده‌های اصلی این کتاب

مقدمه

1

داستان پیتر

2

داستان دنی

3

داستان مدلین

4

خلاصه نهایی

دانش بیشتر، در زمان کوتاه تر

icon

بخوانید یا گوش کنید

به‌جای مطالعه‌ی یک کتاب در چند ساعت، نکات کلیدی کتاب‌های پرفروش را در چند دقیقه بیاموزید.
icon

کتاب بعدی خود را بیابید

فهرست‌هایی که توسط کارشناسان برای شما شخصی‌‌سازی‌ شده‌است را دریافت کنید.
icon

هایلایت کنید (به زودی)

بخش‌های مورد علاقه‌ی خود از خلاصه‌ی کتاب‌ها را هایلایت کنید تا همیشه به راحتی به آن‌ها دسترسی داشته باشید.

نظرات کاربران

پیشنهاد بایتشل

کتاب‌هایی که ما فکر می‌کنیم از مطالعه‌ی آن‌ها لذت ببرید

بایتشل در شبکه‌های اجتماعی



© 1403 - 1402 تمام حقوق و محتویات این سایت متعلق به بایتشل است.
هرگونه کپی برداری و یا استفاده از محتوای این سایت در هر فضای دیگری ممنوع است.