ریشه بیشتر شکستهای ما به دو قانون مهم برمیگردد:
- قانون نتایج ناخواسته
- قانون نتایج منحرف
قانون نتایج ناخواسته درباره کارهایی است که در نگاه اول و در یک بازه کوتاه، نتایج مثبت و فوری دارند؛ اما پیامدهای بلندمدت آنها میتواند کاملاً منفی باشد. قانون نتایج انحرافی، زمانی اتفاق میافتد که نتایج یک اقدام ظاهراً مثبت باعث ایجاد شرایطی میشود که با خود فکر میکنید کاش هیچ کاری انجام نمیدادید.
برای درک بهتر این مسئله بد نیست نگاهی به کتاب شهر جهنمی، نوشته بانفیلد بیندازیم. بانفیلد در کتاب خود، جامعه را به هفت طبقه از پایینترین تا بالاترین تقسیم کرد: پایینترین رده، رده پایین، رده تقریباً متوسط، رده متوسط، رده متوسط رو به بالا، رده تقریباً بالا، بالاترین رده.
به گفته او، افرادی که در پایینترین طبقه زندگی میکنند، معمولاً در نازلترین سطح اجتماعی و اقتصادی هستند. آنها در بیشتر مواقع بر اساس نتایج ناخواسته زندگی میکنند. چشمانداز آنها برای بیشتر کارها فقط چند ساعت یا حتی چند دقیقه است. مثلاً یک معتاد ناامید که وابستگی شدیدی به مواد مخدر دارد، فقط و فقط به نوشیدن الکل یا مصرف دوز بعدی فکر میکند؛ کاری که در کنار عواقب بلندمدتِ وحشتناک، یک نتیجه فوری و بهظاهر مثبت دارد.
حالا بیایید به بالاترین سطح جامعه نگاهی بیندازیم. جایی که ثروتمندان یا به زبان ساده، پولدارها زندگی میکنند. خیلی از ما فکر میکنیم بیشتر افراد این طبقه، خوششانسهایی بیدغدغه هستند که با ثروت بادآورده به این مرحله رسیدهاند. اما واقعیت این نیست.
سرمایه زیاد و رفاه اقتصادی نتیجه چشمانداز بلندمدت است.
ثروت فراوان یا هر موفقیتی در سطح بالا، ریشه در آیندهنگری دارد. چشماندازی که سالها، دههها و حتی نسلهای بعد را در نظر گرفته است.
افراد موفق خوششانس نیستند، بلکه بهشدت آیندهنگر هستند.
پیتر دِراکِر یکی از بزرگترین نظریهپردازان حوزه مدیریت در جهان، جمله جالبی دراینباره دارد؛ به گفته او: «وظیفه اصلی یک رهبر، بهویژه در تجارت، فکر کردن به آینده است.»
افراد برتر هر جامعه، کسانی هستند که در تصمیمات روزمره خود، سالها و دهههای آینده را پیشبینی میکنند. آنها قبل از پذیرش هر تعهدی با دقت درباره آنچه ممکن است اتفاق بیفتد فکر میکنند.
اما این فقط مسئولیت یک رهبر یا یک بنیانگذار جامعه یا سازمان نیست. هرکدام از ما قبل از هر چیزی مسئول زندگی خود هستیم و این یعنی باید درباره هر تصمیمی آیندهنگر باشیم. داشتن چشمانداز بلندمدت، دیدگاه شما را نسبت به خیلی از مسائل تغییر میدهد. آیندهنگری باعث میشود کیفیت تصمیمهای شما، حتی درباره چیزهای روزمره و کوتاهمدت بالاتر برود.
درواقع، از آنجایی که شما درنهایت، همان چیزی میشوید که به آن فکر میکنید، تفکر طولانیمدت، نحوه فکر کردن و عمل شما را در زمان حال تغییر میدهد و درنتیجه، احتمال موفقیت در آینده را بیشتر میکند.
گَری هَمِل و سی. کی. پِراهالْد در کتاب رقابت برای آینده، مفهوم تفکر طولانیمدت را با زبان ساده توضیح دادهاند. این دو نفر ادعا میکنند که وقتی تصویری که از آینده میخواهید شفاف باشد، تصمیمگیری در زمان حال برایتان آسانتر میشود.
مثلاً اگر هدف شما این است که در صنعت خود پیشرو باشید، باید پنج سال آینده را پیشبینی کنید و از خود بپرسید: «من در پنج سال آینده چه مهارتها، تواناییها و شایستگیهایی دارم که به یکی از برترینها تبدیل شدهام؟»
اگر میخواهید آینده روشنی داشته باشید، مجبورید که از امروز با وضوح بیشتری فکر کنید. تفکر شفافْ تنها راهی است که شما را به اهداف بلندمدتتان میرساند.
یکی از مواردی که در دیدگاه بلندمدت به آن احتیاج دارید فداکاری است. افراد موفق از رضایتهای فوری و کوتاهمدت میگذرند، به این دلیل که میخواهند در آینده، پاداش باارزشتری دریافت کنند. آنها کسانی هستند که دردهای کوتاهمدت را برای آرامش و لذت طولانی تحمل میکنند.
اما داشتن دیدگاه بلندمدت برای رسیدن به آرزوها اصلاً کافی نیست. ما در گام اول باید نحوه فکر کردن و عمل خود را تغییر بدهیم. پس شاید بهترین پرسش در قدم اول این باشد: افراد موفق چگونه دیدگاه بلندمدتشان را مشخص میکنند؟ یا در ذهن ثروتمندترین مردم جهان چه میگذرد؟