فرانکلینها خانوادهای از طبقه متوسط بودند که در اواخر قرونوسطی در حومه انگلستان زندگی میکردند. اما جوزیا، پدر بنجامین فرانکلین، تصمیم گرفت برای بهبود وضع خانوادهاش انگلستان را ترک کند و به آمریکا برود. البته وقتی از آمریکا حرف میزنیم به هیچ عنوان درباره کشور مستقل و آزاد امروزی صحبت نمیکنیم. آمریکای قرونوسطی یک سرزمین اشغالشده و مستعمره آمریکای شمالی بود.
مهاجرت برای خانواده کوچک فرانکلین زیاد خوشیمن نبود. همسر اول جوزیا چند روز بعد از رسیدن آنها به آمریکا درگذشت. پس از این اتفاق، جوزیا باهمسر دومش یعنی مادر بنجامین فرانکلین ازدواج کرد.
اجداد فرانکلین همه صنعتگر بودند. پدربزرگش، توماس دوم، استاد تعمیر و بازسازی وسایل قدیمی بود. او یک ساعت شگفتانگیز برای خود ساخته بود؛ ساعتی که هیچوقت خراب نشد و تا آخر عمرش کاملاً دقیق کار میکرد.
در حقیقت، نبوغ خانواده فرانکلین ارثی بود. این موضوع را میتوان در جوانی بنجامین هم بهخوبی مشاهده کرد. او یک نابغه تمامعیار بود.
دوران کودکی فرانکلین در کنار رودخانه چارلز گذشت، او عاشق شنا کردن بود. بنجامین همیشه به دنبال راهی بود تا سریعتر شنا کند. او آنقدر به این موضوع فکر کرد تا بالاخره متوجه شد که اندازه دستها و پاهای فرد روی سرعت شنا کردنش تأثیر میگذارد. به همین دلیل، فرانکلین کوچک برای خودش بالههایی شبیه ماهی درست کرد. این بالهها کمک زیادی به بیشتر کردن سرعت او میکردند و به او اجازه میدادند در بندر بوستون شنا کند.
جوزیا، پدر فرانکلین، در بوستون مغازه صابونسازی داشت. او امیدوار بود که فرانکلین بتواند در کارهای مغازه به او کمک کند. اما بنجامین از بوی آن مغازه متنفر بود، فرآیند ساخت صابون و شمع بوی بدی داشت و بنجامین خیلی زود به پدرش گفت که نمیتواند این کار را تحمل کند.
جوزیا نمیتوانست حریف بنجامین نوجوان بشود، برای همین تصمیم گرفت او را به کارگاههای مختلف ببرد تا ببیند به چه چیزی علاقه دارد. او و پدرش تقریباً به همه کارگاههای بوستون سر زدند و این باعث شد بنجامین علاقه زیادی به صنعتگران به پیدا کند. او از نزدیک با صنایع دستی آشنا شد و فهمید درست مثل پدربزرگش استعداد خوبی در تعمیر و بازسازی وسایل دارد.
استعدادی که بعدها او را به یک مخترع تبدیل کرد.
مهمترین اصل بنجامین فرانکلین عملگرایی بود. اصلی که در تمام جنبههای زندگیاش جریان داشت. مثلاً زمانی که بهعنوان چاپگر مشغول کار شد، هیچ وسیلهای برای تایپ در کشور وجود نداشت. به همین دلیل او سعی کرد قالبهای سربی بسازد و چیزی شبیه دستگاه تایپ اختراع کند. به همین دلیل، اگرچه دستگاه تایپ سالها قبل در نقاط دیگر جهان ساخته شده بود، اما میتوان گفت که بنجامین فرانکلین اولین نفری بود که در آمریکا دستگاه تایپ تولید کرد.
یکی دیگر از کارهای جالب بنجامین، ساخت دستگاه پرس مسی بود. چاپخانهای که فرانکلین در آن کار میکرد مجوز چاپ اسکناس داشت. دستگاه پرس مسی باعث میشد که اسکناسها به شیوهای متفاوت از کاغذهای دیگر چاپ شوند، این یعنی دیگر کسی نمیتوانست اسکناس تقلبی چاپ کند.
بنجامین در تمام اختراعاتش به عملگرا بودن پایبند بود.
او سعی میکرد چیزهایی بسازد که زندگی را راحتتر کند. برای مثال، دستگاهی اختراع کرد که دود اجاقها را کاهش میداد، یک بازوی مکانیکی ساخت که میتوانست وسایل را از طبقههای بالا به پایین منتقل کند.
از همه مهمتر، بنجامین مخترع عینکهای دو کانونی بود. این عینکها قابلیت دیدن از فاصلههای دور و نزدیک را برای کسانی که بیناییشان مشکل داشت فراهم میکرد.
اما اینها برای او کافی نبود. فرانکلین بهتدریج خود را در تحقیقات علمی غرق کرد. تحقیقات بنجامین اولینبار در سفرش از لندن به فیلادلفیا آغاز شد. او روی خرچنگهایی که بین جلبکهای دریایی پیدا کرده بود، چند آزمایش جالب انجام داد. بعد تصمیم گرفت فاصلهاش از لندن را بر اساس علم نجوم اندازهگیری کند. پس از آن، تصمیم گرفت زندگی دلفینها، ماهیها و پرندههای فیلادلفیا را بررسی کند. این سفر برای فرانکلین جوان، نقطه آغاز تحقیقاتی بود که تا پایان عمرش هرگز از آنها دست نکشید.
نکته عجیب درباره این نابغه، عدم تمرکزش روی یک حوزه خاص است. او روی جریانهای دریایی، هواشناسی، مغناطیس و زمینههای بسیار دیگر تحقیقات ارزشمندی انجام داده است.
البته تحقیقات او فقط مقالههایی برای مطالعه آکادمیک نبودند. بنجامین همیشه به دنبال پیدا کردن یا ساختن چیزی کاربردی از یافتههایش بود. مثلاً وقتی متوجه شد که رنگ تیره گرما را بیشتر جذب میکند، پیشنهاد کرد که در آبوهوای گرم و آفتابی بهتر است لباسهای مشکی نپوشید.
او سعی کرد دلیل بیماریهایی مثل سرماخوردگی را پیدا کند و روشهایی برای پیشگیری از آنها پیشنهاد کند. بنجامین فرانکلین تحقیقات زیادی درباره مدتزمان تمرینهای ورزشی و شیوه استاندارد انجام آنها انجام داد. او اولین کسی بود که متوجه ارتباط ورزش و سوزاندن کالری شد. شاید عجیب به نظر برسد، اما او حتی نظریههایی برای از بین بردن کابوسهای شبانه ارائه کرد.
او معتقد بود فلسفهای که برای برخی چیزها کاربردی ندارد بهتر است که وجود نداشته باشد.
بنجامین فرانکلین حتی بعد از اینکه وارد دنیای سیاست شد، بازهم در هر فرصتی سعی میکرد تحقیقات علمی را ادامه بدهد. مثلاً یکبار در یک سفر دولتی برای مذاکره با بریتانیا بهشدت همراهانش را شگفتزده کرد. او در مسیر سفر، مدام نسبت به پدیدههای مختلف کنجکاوی میکرد.
هرچند اختراعات و یافتههای علمی فرانکلین به این مثالها محدود نمیشود، اما شاید یکی از مهمترین تحقیقات او مطالعه در زمینه برق باشد. در زمان فرانکلین، الکتریسیته از نظر مردم یک نیروی جادویی بود و شعبدهبازها برای اجرا کردن حقههایشان از آن استفاده میکردند. اما بنجامین فرانکلین الکتریسیته را از یک جادو به یک علم تبدیل کرد. برای درک بهتر این موضوع بخش بعدی را از دست ندهید.