تحولات حاصل از انقلاب صنعتی باعث شد که در آغاز قرن بیستم، بسیاری از کشورهای اروپای غربی در مسیر پیشرفت اقتصادی و فنی قرار بگیرند. اما درست در همین زمان بود که امپراتوری عثمانی با عنوان مرد بیمار اروپا شناخته میشد. این اصطلاحی است که در حوزه سیاست به کشورهایی که دچار ضعف شدهاند و در راه نابودی هستند نسبت داده میشود. اما چه چیزی داشت این قدرت بزرگ را از پا میانداخت؟
اگر بخواهیم به ویژگیهایی اشاره کنیم که امپراتوری عثمانی را در نظر اروپاییان تبدیل به مرد بیمار کرده بود، باید قبل از هر چیز به دین اشاره کنیم، چیزی که در اروپا بسیار کمرنگ شده بود، اما هنور در میان عثمانیها ارزش ویژهای داشت.
این حکومت از نظر قومی بسیار متنوع بود، اما با وجود این تنوع هم اکثر جمعیت آن را مسلمانها تشکیل میدادند. دین نقشی اساسی در زندگی روزمره مردم داشت و بخش مهمی از هویتشان را تشکیل میداد؛ چه برای مسلمانها و چه برای اقلیتهای دینی، مانند مسیحیها، یهودیها و ....
از نظر توسعهیافته بودن هم این امپراتوری برای غربیها بیشتر به یک موزه همانند بود؛ چرا که زندگی مردمش به شکلی پیش میرفت که گویی در یک قرن گذشته، یعنی قرن نوزدهم گیر افتادهاند و در آن منجمد شدهاند.
نمونهای از این انجماد را میتوانیم در خیابانهای قسطنطنیه پیدا کنیم؛ سال ۱۹۱۲ بود و مدتها از زمانی که اروپاییان، خیابانهای خود را به چراغهای روشنایی مجهز کرده بودند میگذشت، اما قسطنطنیه به تازگی به فکر این کار افتاده بود. این مسئله و بسیاری مسائل مشابه باعث شده بود که سفر به قسطنطنیه برای آنها به معنای سفر به گذشته باشد.
نکته دیگر این بود که در مقایسه با سلطنتهای اروپایی مانند فرانسه یا انگلیس، قدرت سیاسی عثمانی بسیار محدود بود و نمیتوانست از منطقه مرکزی ترکیه امروزی فراتر برود.
این در حالی بود که ترکیه امروزی تنها بخش کوچکی از امپراتوری عثمانی را تشکیل میداد و بنابراین، آنها بر بیشتر سرزمینهای خود چندان تسلط نداشتند. به عنوان مثال، بسیاری از ایالتهای غیرترک، حتی با وجود حضور نیروهای نظامی عثمانی، خودگردان شده بودند و همین مسئله باعث میشد که اروپاییان نسبت به قدرت و اقتدار این امپراتوری دچار تردید بشوند.
عثمانیها در اوایل قرن 20، به دلیل سهلانگاری و طمع برای دستیابی به منافعی از جانب اروپاییان، کمکم تعدادی از سرزمینهای خود را از دست دادند.